فعالیت جدید و تغییر نام کاربری
با عرض سلام واحترام خدمت بازدید کننده های محترم
انشالله در بروزرسانی جدید سایت نام آن به کانون فرهنگی هنری الغدیر تغییر خواهد یافت
آدرس کانال ایتا کانون فرهنگی الغدیرelghadir313@ می باشد..
از صبر و شکیبایی شما متشکریم
با عرض سلام واحترام خدمت بازدید کننده های محترم
انشالله در بروزرسانی جدید سایت نام آن به کانون فرهنگی هنری الغدیر تغییر خواهد یافت
آدرس کانال ایتا کانون فرهنگی الغدیرelghadir313@ می باشد..
از صبر و شکیبایی شما متشکریم
«ضمن خوش آمدگویی به خدمت شما کاربران گرامی»
امیدوار هستیم بهترین مطالب در زمینه های فرهنگی، هنری،علمی،مذهبی،کلیپ های مذهبی و... انتشار دهیم.
جهت مشارکت در فعالیت های مجموعه و رزو تبلیغات در وبلاگ وکانال از طریق ارتباط باما اقدام کنید.
شما عزیزان می توانید با عضویت در کانال مجموعه از بهترین مطالب بهره ببرید.
آدرس کانال مجموعه در تلگرام:
آدرس کانال در آپارات:
ماه مبارک رمضان که به ماه نزول قرآن و برکات آسمانی مشهور است و یکی از بهترین ماه ها برای ارتباط با خداوند می باشد “اعمال ماه رمضان” در دو بخش اعمال مشترک ماه مبارک رمضان و اعمال اختصاصی روزها و شب های این ماه پرفضیلت بخش بندی می شود که در ادامه به آنها اشاره ای خواهیم داشت.
بهترین اعمال در ایام مبارک رمضان تلا وت قرآن است. با وجود اینکه خواندن قرآن در همه اوقات ثواب دارد اما ماه رمضان، بهار قرآن است و ثواب خواندن یک آیه از آن برابر است با ثواب تلاوت کل قرآن در سایر ماه های سال.
اعمالی است که در هر شب و روز این ماه به جا آورده می شود:
*سید بن طاوس از حضرت امام جعفر صادق و امام موسی کاظم ـ علیهم السلام ـ روایت کرده که فرمودند:پس از هر نماز در ماه رمضان دعای ذیل را بخوانید:
اَللّـهُمَّ ارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فِی عامی هذا وَفی کُلِّ عامٍ ما اَبْقَیْتَنی فی یُسْرٍ مِنْکَ وَعافِیَةٍ، وَسَعَةِ رِزْقٍ، وَلا تُخْلِنی مِنْ تِلْکَ الْمواقِفِ الْکَریمَةِ، وَالْمَشاهِدِ الشَّریفَةِ، وَزِیارَةِ قَبْرِ نَبِیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَآلِهِ، وَفی جَمیعِ حَوائِجِ الدُّنْیا وَالاَْخِرَةِ فَکُنْ لی، اَللّـهُمَّ اِنّی اَساَلُکَ فیـما تَقْضی وَتُقَدِّرُ مِنَ الاََمْرِ الَْمحْتُومِ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، مِنَ الْقَضاءِ الَّذی لا یُرَدُّ وَلا یُبَدَّلُ، اَنْ تَکْتُبَنی مِنْ حُجّاجِ بَیْتِکَ الْحَرامِ، الْمَبْرُورِ حَجُّهُمْ، الْمَشْکُورِ سَعْیُهُمْ، الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ، الْمُکَفَّرِ عَنْهُمْ سَیِّئاتُهُمْ، واجْعَلْ فیـما تَقْضی وَتُقَدِّرُ، اَنْ تُطیلَ عُمْری، وَتُوَسِّعَ عَلَیَّ رِزْقی، وَتُؤدِّی عَنّی اَمانَتی وَدَیْنی آمینَ رَبَّ الْعالَمین.
خدایا! در این سال و هر سال، تا زمانی که عمرم باقی است و در آسایش و گشایش روزی به سر می برم، زیارت خانه ات ـ بیت الحرام ـ را نصیبم گردان. و مرا از درک موقف های گرامی و دیدن مکان های شریف و زیارت قبر پیغمبرت ـ که درودت بر او و آلش باد ـ محروم مکن.
و در برآوردن جمیع احتیاجات دنیا و آخرتم یاریام کن. ای خدا! از تو درخواست می کنم هر آنچه از قضا و قَدَرت را که در شب قدر حتمی قرار دادی و دیگر برگشت و تغییری نمی پذیرد، مرا از حجاج بیت الحرامت قرار دهی. حاجیانی که حجشان پسندیده، سعیشان پذیرفته، گناهانشان آمرزیده و اعمال بدشان بخشیده شده است. و عمر طولانی در راه بندگی ات و روزیام را فراوان قرار ده و امانت ها و قرضم را ادا فرما.
هم چنین بعد از نمازها این دعا خوانده شود:
یا عَلِیُّ یا عَظیمُ، یا غَفُورُ یا رَحیمُ، اَنْتَ الرَّبُّ الْعَظیمُ الَّذی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ، وَهذا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَکَرَّمْتَهْ، وَشَرَّفْتَهُ وَفَضَّلْتَهُ عَلَی الشُّهُورِ، وَهُوَ الشَّهْرُ الَّذی فَرَضْتَ صِیامَهُ عَلَیَّ، وَهُوَ شَهْرُ رَمَضانَ، الَّذی اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ، هُدیً لِلنّاسِ وَبَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقانَ، وَجَعَلْتَ فیهِ لَیْلَةَ الْقَدْرِ، وَجَعَلْتَها خَیْراً مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ، فَیا ذَا الْمَنِّ وَلا یُمَنُّ عَلَیْکَ، مُنَّ عَلَیَّ بِفَکاکِ رَقَبَتی مِنَ النّارِ فیمَنْ تَمُنَّ عَلَیْهِ، وَاَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ .
ای خدای بلند مقام, ای بزرگوار, ای آمرزنده,ای مهربان! تویی خدای بزرگ که هیچ مانندی ندارد و به گفتار و کردار خلق شنوا و بینا است. و این ماهی که مقامش را بلند گردانیدی و بر دیگر ماه ها کرامت و شرافت بخشیدی, و روزه اش را بر من واجب گردانیدی, ماه رمضان است.
ماهی که در آن قرآن را برای راهنمایی مردم و نشان دادن راه هدایت و جدا نمودن حق از باطل فرو فرستادی و شب قدر را در این ماه مقرر داشتی و نیز آن شب را بر هزار ماه برتری دادی; پس ای خدای صاحب منت که هیچ کس بر تو منت ندارد, در میان آن همه بندگانت که منت گزارده ای بر من منت گزار و از آتش دوزخ نجات بخش و به بهشت همیشگی داخل گردان! به حق رحمت بی پایانت ای مهربان ترین مهربانان.
شیخ کفعمی در مصباح و بلدالامین و شیخ شهید در مجموعه از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند که آن حضرت فرمود:هر که این دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجبی بخواند، حق تعالی گناهان او را تا روز قیامت بیامرزد، و دعا این است:
اَللّـهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ اَللّـهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ، اَللّـهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جائِعٍ، اَللّـهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ، اَللّـهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ، اَللّـهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ، اَللّـهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ، اَللّـهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ، اَللّـهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ، اَللّـهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ، اللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ، اَللّـهُمَّ غَیِّر سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ، اَللّـهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ .
ای خدا تو بر اهل قبرها نشاط و شادمانی عطا کن؛ فقیران را بی نیاز گردان؛ خدایا گرسنگان را سیر گردان؛ برهنگان را لباس بپوشان؛ خدا بدهی برهکاران را ادا فرما؛ سوگواران را دل شاد ساز؛ خدایا هر غریبی را به وطن باز رسان؛ هر اسیری را آزادی بخش؛ خدایا فسادگران در کار مسلمانان را اصلاح فرما؛ بیماران را شفا عنایت کن؛ ای خدا به غنای خود جلو فقر ما را ببند؛ بدی های ما را به خوبی صفات خودت تغییر ده؛ خدایا دیَن ما را ادا فرما و ناداری ما را به دارایی و بی نیازی بدل گردان که تو بر هر چیز توانایی.
دعا و استغفار
ماه رمضان ماه دعا و استغفار است. از امام زین العابدین(ع)روایت شده است که در ماه رمضان جز به دعا و تسبیح و استغفار و تکبیر لب نمی گشود چرا که پیامبر(ص) فرمودند:دعای روزه دار رد نمی شود.
1- از ابن عبّاس روایت کرده اند که حضرت رسول صلّی الله علیه و آله فضیلت بسیار از برای روزه هر روز ماه مبارک رمضان بیان فرمود و از برای هر روز دعای مخصوصی با فضیلت و ثواب بسیار از برای آن دعا ذکر کرده اند.
2- خواند هر روز این دعا :اللَّهُمَّ هَذَا شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرْآنَ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ وَ هَذَا شَهْرُ الصِّیَامِ ... .
3- هر که این دعا را در هر روز ماه رمضان بخواند حق تعالی گناهان چهل ساله او را بیامرزد :اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَی عِبَادِکَ فِیهِ الصِّیَامَ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ فِی هَذَا الْعَامِ وَ فِی کُلِّ عَامٍ وَ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ فَإِنَّهُ لَا یَغْفِرُهَا غَیْرُکَ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَام
غسل کردن
غسل کردن در ماه مبارک رمضان ثواب بسیار دارد.
1- افطار مستحب است بعد از نماز, صورت گیرد; مگر آن که ضعف بر او غلبه کرده باشد یا جمعی منتظر باشند.
2- با مواد غذایی پاکیزه و حلال و به دور از شبهات افطار نماید بهتر آن است که با خرمای حلال افطار کند تا ثواب نمازش چهارصد برابر گردد. اگر با خرما، آب، رطب، شیر، حلوا ، نبات و با آب گرم، و یا هر کدام از این ها افطار کند، نیز خوب است.
3- هنگام افطار دعاهای وارده در این باره را بخواند؛ از جمله آن که بگوید:
اللهم لک صمت و علی رزقک افطرت و علیک توکلت(خدایا برای تو روزه گرفتم و با روزی تو افطار می کنم و بر تو توکل دارم.
تا خدا ثواب هر کسی را که در این روز روزه داشته است، به او عطا کند، و اگر دعای اللهم رب النور العظیم را که سید و کفعمی روایت کرده اند بخواند، فضیلت بسیار یابد.
روایت شده است که حضرت امیر المومنین علی (علیه السلام) هر گاه می خواست افطار کند می فرمود :
بسم الله; اللهم لک صمنا و علی رزقک افطرنا, فتقبل منا انک السمیع العلیم.
به نام خدا، خدایا برای تو روزه گرفتیم و به روزی تو افطار کردیم؛ پس از ما قبول کن، زیرا که تو شنوای دانایی.
4- هنگام لقمه اول بگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم; یا واسع المغفرة اغفر لی
به نام خداوند بخشاینده مهربان؛ ای که آمرزش باو گسترده است, بیامرز مرا. تا خدا او را بیامرزد.
و در روایت آمده است که در آخر هر روز از روزهای ماه رمضان، خدا هزاران هزار نفر را از آتش جهنم آزاد می کند؛ پس از حق تعالی بخواه که تو را یکی از آن ها قرار دهد.
5-در وقت افطار سوره قدر بخواند.
6- در وقت افطار صدقه بدهد و سپس روزه داران را افطار دهد؛ اگر چه به چند دانه خرما یا شربتی آب باشد. و از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) روایت شده کسی که روزه داری را افطار دهد, مثل اجر آن روزه دار برای وی خواهد بود; بدون آن که چیزی از آن کم شود. و نیز از آن او خواهد بود ثواب کار نیکویی که به جا آورد. همچنین فرمود:مومنی که لقمه ای را در ماه رمضان به مومنی بدهد، حق تعالی برای او اجر کسی را می نویسد که سی بندهء مومن آزاد کرده باشد و نیز از آن او است نزد حق تعالی یک دعای پذیرفته شده.
7- در هر شب خواندن هزار مرتبه انا انزلناه آمده است.
ماه رمضان در وقت افطار سوره قدر بخواند
8- اگر ممکن باشد در هر شب صد مرتبه سوره حم دخان را بخواند.
9- در هر شب از ماه رمضان دعای افتتاح بخواند.
10- در روایت آمده که هر کس در هر شب از ماه رمضان سوره انا فتحنا را در نماز مستحبی بخواند آن سال حفاظت می گردد. و از اعمالی که مستحب است در شب های ماه رمضان به جا آورده شود، خواندن هزار رکعت نماز در سرتاسر این ماه است.
و این مطلب را عالمان بزرگ و فقیهان وارسته در کتاب های خود اشاره کرده و نوشته اند.
1- خوردن سحری:
سحری را ترک نکند, اگر چه با یک دانه خرمای یا یک لیوان آب باشد. و بهترین سحری ها، سویق یعنی قاووت و خرما است. در روایات آمده است که حق تعالی و ملائکه صلوات می فرستند بر کسانی که در سحرها استغفار می کنند، و سحری می خورند.
2- سوره انا انزلناه :
در وقت سحرها بخواند، که هر کس این سوره را در وقت افطار کردن و سحر بخواند گویی ثواب کسی را دارد که در راه خدا در خون خود بغلتد.
3- خواندن نماز :
خواندن نماز شب و نافله، دعا و استغفار و… از دیگر اعمال سحر است.
4- بخواند دعای شریفی را که از حضرت امام رضا (علیه السلام) نقل شده که فرموده اند:
این دعایی است که حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) در سحرهای ماه رمضان (دعای سحر) می خواندند.
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ بِأَبْهَاهُ وَ کُلُّ بَهَائِکَ بَهِیٌّ ... یَا اللَّهُ ؛ پس هر حاجت که داری از خدا بطلب که البتّه برآورده است.
5- خواندن دعای ابو حمزه ثمالی :
روایت شده از ابو حمزه ثمالی که:
حضرت امام زین العابدین علیه السّلام در ماه رمضان بیشتر شب را نماز میخواندند و چون سحر می شد این دعا می خواند :إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ وَ لَا تَمْکُرْ بِی فِی حِیلَتِکَ ...
امام صادق علیه السّلام فرمودند :
که هر گاه روزه داری، می باید که گوش و چشم و مو و پوست و جمیع اعضای تو روزه دارد یعنی از محرّمات بلکه از مکروهات. روزه تنها همین نخوردن و نیاشامیدن نیست بلکه باید در روزِ روزه، زبان خود را از دروغ نگاه دارید و دیده های خود را از حرام بپوشانید و با یکدیگر نزاع مکنید و حسد مبرید و غیبت مکنید و مجادله مکنید و سوگند دروغ یا حتی راست مخورید، دشنام مدهید، ستم مکنید و بی خردی مکنید. همچنین از یاد خدا و نماز غافل نشوید.
حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند :
چه بسیار روزه داری که او را از روزه بهره ای نیست به غیر از تشنگی و گرسنگی و چه بسیار عبادت کننده ای که او را بهره ای نیست از عبادت به غیر تعب. ای خوشا خواب زیرکان که بهتر از بیداری و عبادت احمقان است و خوشا افطار کردن زیرکان که بهتر از روزه داشتن بی خردان است.
طوماری از آنچه #انقلاب بر سر ایران آورد
چهل سال است القا می کنند که شما نمی توانید، شما بدترین مردم جهان هستید، شما فاسدترین مردم و مسئولان جهان را دارید، شما بدبخت ترین و افسرده ترین مردم جهان هستید...
پس بیایید مروری متفاوت بکنیم بر خودمان و آنچه امروز هستیم
ایران؛ در زمره امن ترین کشورهای جهان (طبق رده بندی دو موسسه معروف انگلیسی بنام «انترنشنالsos» و «کنترل ریسک»)
ایران، قطب پزشکی خاورمیانه
ایران؛ کشوری که نامی از آن در لیست ۵۰ کشور پر سرطان جهان وجود ندارد (طبق لیست منتشر شده توسط بنیاد بین المللی پژوهش در مورد سرطان)
ایران؛ دارای دومین ارتش قدرتمند سایبری جهان (به اقرار نشریه اکونومیست)
ایران، چهارمین کشور جهان در زمینه علم نانو
ایران؛ دارای سومین مرکز پیوند عضو برتر جهان (بیمارستان نمازی شیراز)
ایران؛ سریع ترین کشور جهان از نظر رشد نوآوری
ایران؛ سومین کشور پیشرفته جهان در زمینه دانش سلول های بنیادی
ایران، ششمین کشور پرتاب کننده موجود زنده به فضا
ایران، طراح و سازنده قدرتمند ترین سلاح تک تیرانداز جهان (باهر)
ایران؛ دومین کشور جهان در زمینه ساخت «هواپیمای خورشیدی استراتژیک ارتفاع بالا» بعد از آمریکا
ایران؛ بزرگترین تولید کننده متانول جهان
ایران، یکی از چند کشور سازنده جت جنگنده در جهان (جت کوثر)
ایران؛ پنجمین کشور تولید کننده کاغذ از سنگ در جهان
ایران؛ تنها سازنده داروی آنژی پارس(درمان زخم های دیابتی) و ایمود (کنترل بیماری ایدز) در جهان
ایران؛ یکی از چند کشور سازنده دستگاه جراحی الکتریکی فرکانس بالا در جهان
ایران؛ ۳۷ امین صادر کننده برتر جهان دربین ۲۲۷ کشور (طبق گزارش بخش اقتصادی سازمان سیا)
ایران؛ دومین کشور سازنده دستگاه شتاب دهنده خطی پرتو درمانی در جهان
ایران، بزرگترین شکارچی پهپادهای فوق پیشرفته جاسوسی جهان
ایران؛ دوازدهمین کشور جهان در زمینه دندانپزشکی
ایران، یکی از چند کشور جهان که بیش از ۹۵ درصد داروهای مورد نیاز مردمش را خودش تولید میکند.
ایران، سیزدهمین قدرت برتر جهان از نظر سیاسی نظامی و اقتصادی (طبق گزارش روزنامه ایندیپندنت انگلستان)
ایران؛ پرشتاب ترین کشور دنیا در زمینه رشد امید به زندگی (طبق جدول سازمان ملل)
ایران؛ یکی از چند کشور سازنده ناوشکن های اقیانوس پیما در جهان
ایران؛ پر سرعت ترین کشور جهان در زمینه رشد شاخص توسعه انسانی (بر اساس جدول سازمان ملل)
ایران؛ پنجمین کشور جهان در زمینه فناوری برتر قرن ۲۱ یعنی لیزر
ایران؛ رتبه اول خاورمیانه و هفدهم جهان در زمینه پرورش آبزیان
ایران؛ هشتمین کشور جهان از نظر گسترش خطوط لوله کشی گاز و بهره مندی مردم از گاز
ایران؛ از پیشرفته ترین کشورهای جهان در زمینه درمان ناباروری
ایران؛ بیستمین کشور جهان از نظر ترانزیت دریایی
ایران؛ دارنده چهارمین نیروی بزرگ دریایی جهان (بر اساس رده بندی وب سایت آمریکایی BusinessInsider)
ایران؛ دارنده بالاترین نرخ رشد پذیرش دانشجوی خارجی در جهان (طبق گزارش سازمان یونسکو)
ایران؛ پانزدهمین کشور جهان در زمینه دانش سلول های بنیادی
ایران؛ پر افتخار ترین کشور جهان از نظر فعالیت های قرآنی و تنها کشور جهان که یکی از شروط تصویب قانون در آن ، عدم تضاد با قرآن است.
ایران؛ رتبه نخست جهان در زمینه مبارزه با مواد مخدر در خاک خود (طبق گزارش سازمان ملل)
ایران؛ برگزار کننده و مدیریت کننده بزرگترین تجمعات گسترده تاریخ جهان (راهپیمایی های داخلی و خارجی و پیاده روی اربعین)
ایران؛ تنها کشور جهان که شکل حکومت آن از طریق انتخابات مشخص شده (رای ۹۸ درصدی به جمهوری اسلامی)
ایران؛ تاب آورده ترین، مقاوم ترین و بالنده ترین کشور جهان در زیر سنگین ترین و گسترده ترین تحریم های جهان
ایران، هدف مسموم ترین موج های شایعه و القای اخبار نا امید کننده
🔺ایران، بزرگترین نگرانی آمریکا ...
و ایران کشوری که این طومار، ظرفیت انعکاس همه ی افتخاراتش را نداشت...
تمام این پیشرفت ها در صورتی بوجود آمده است که جمهوری اسلامی درگیر توقف و ویرانی های ۱۰ ساله بابت جنگ یک طرفه دنیا علیه ایران بوده و با وجود شدیدترین تحریم های تاریخ بشریت که خود آمریکا ۶ ماه جلوش دوام نمیاره بوجود آمده
شاید باور کردنش برای آنها که هر روز هزاران تهمت و شایعه بر علیه کشور ما میسازند سخت باشد...
#مجموعه_بچه_های_فرهنگی_محمدآباد
شهید سپهبد قرنی
روز سوم اردیبهشت 1358 تیمسار ولیالله قرنی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران به دست عوامل گروه فرقان در منزل خود به شهادت رسید.
روز سوم اردیبهشت 1358 تیمسار ولیالله قرهنی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران به دست عوامل گروه فرقان در منزل خود به شهادت رسید.
در بررسی زندگی خصوصی و اجتماعی/ سیاسی بعضی از شخصیتها، اعم از متقدمین و متأخرین، گهگاه به چهرههایی برمیخوریم که با وجود موقعیتهای ممتاز و مطرح در زمان حیات خویش، زندگی و عملکردهایشان در هالهای از ابهام و در پارهای موارد، حتی در تاریکی قرار گرفته و همین ابهام، تبیین تاریخچه حیاتشان را برای محقق و پژوهشگر تاریخی تا حدود زیادی سخت و مشکل میسازد. شهید سپهبد محمدولی قرنی- نخستین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب اسلامی- یکی از همین چهرههاست. با این وجود، با تلاش زیاد و کمک گرفتن از دوستان و همکاران، توانستیم بعضی از زوایای تاریک و پنهان زندگی این شهید بزرگوار را روشن کنیم و برای نسل حاضر و نسلهای آینده، در اختیار علاقهمندان قرار دهیم. آنچه در پیمیآید، حاصل این تلاش است.
تولد و تحصیلات
شهید قرنی در سال 1292 خورشیدی، در خانوادهای متوسط الحال از منظر مادی و در عین حال با روحیه مذهبی، در تهران به دنیا آمد. وی سومین فرزند خانواده بود. پدرش، میرزا آقاخان نام داشت و از مدیران مخابرات تهران بود. به هنگام خردسالیاش، پدر چند سالی به شیراز منتقل شد و خانواده در شیراز اقامت داشت و مجدداً به تهران بازگشتند. اما پدر، در راه بازگشت، در آباده بیمار شد و به سبب همان بیماری از دنیا رفت. به هنگام فوت پدر، شهید قرنی ده سال بیش نداشت. خانوادهاش یک سال در اصفهان اقامت گزید و وی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان گلبهار اصفهان به اتمام رساند. پس از بازگشت به تهران، تحصیلات متوسطهاش را در دبیرستان دارالفنون آغاز کرد و در دبیرستان نظام ارتش به پایان رساند. در سال 1309 وارد دانشکده افسری شد و در سال 1313 با درجه ستوان دومی، در رسته توپخانه فارغالتحصیل گردید. وی از هوش و استعدادی سرشار برخوردار بود، چنان که در دبیرستان نظام، میان 32 تن از همکلاسان خود- که همه برگزیده بودند- نفر دوم و در دانشکده افسری هم با معدل 68/17 نفر سوم شد. (نوروزی فرسنگی، 1383)
صداقت و پاکدامنی از ویژگیهای بارز آن شهید است. یک فرم ارزشیابی خدمتی از ایشان در پروندهاش باقی است که خود مؤید این ادعا میباشد. فرم مذکور در سال 1324 تنظیم شده و چهل و سه خصوصیت اخلاقی و رفتاری در آن ارزشیابی شده است. در تمام موارد در جدول فرم پیشگفته، نسبت به ایشان نظریه درحد عالی داده شده. این امر نشانگر میزان صداقت، درستی، پاکی و خلوص اوست که تربیت عالی وی را ثابت میکند، این خصوصیات تا پایان زندگی در وجود شهید باقی بود، بهطوریکه از وی شخصیتی ستودنی ساخته بود، طوری که حتی در موارد بازجویی، کسی به خود اجازه نمیداد نسبت به ایشان اسائه ادب روا داشته و یا گستاخی کند. مشاغل مهمی که شهید قرنی در طول خدمت خود عهدهدار بوده و از خلاصه وضعیت خدمتیاش استخراج شده، نقطه پایانی است بر این دوره از زندگانی وی.
مشاغل مهم: کفیل فرمانده گردان 2 هنگ 4 توپخانه، فرمانده گردان 105، رئیس رکن دوم ستاد مرکز تعلیماتی آمادگاه، فرمانده پارک توپخانه لشکر 2 ، رئیس رکن سوم لشکر 2 مرکز، رئیس ستاد لشکر 2، معاون اداره دوم سررشته داری ارتش، فرمانده تیپ مستقل رشت، رئیس رکن دوم و معاون ستاد ارتش. وی دارای امتیازاتی به این شرح بوده است: آجودان مخصوص شاه و دارای نشان لیاقت درجه 2 و 3، نشان همایون درجه 2، نشان دانش درجه 2 و 3، نشان افتخار درجه 3 و 1 و شش ماه ارشدیت. همچنین تشویقاتی چون: تقدیر در فرمان همگانی ارتش (3 نوبت)، تقدیر در دستور قسمتی و کتبی (43 نوبت) نیز داشته است.1
زندگی خدمتی شهید قرنی
چنان که پیش از این گفته شد، شهید قرنی در طول سالهای خدمت خود (1313- 1337)، یعنی حدود 24 سال، مصدر خدمات و مشاغل مهمی بوده که در تمامی این مشاغل، شایستگی و لیاقت خود را به نمایش گذاشته . آخرین سمت ایشان پیش از اخراج از ارتش، ریاست رکن 2 و معاونت ستاد ارتش بوده است. این شغل، باتوجه به موقعت زمانی و وضعیت ارتش پس از کودتای 28 مرداد 1332، شغل بسیار مهمی بوده که هرکس قادر به تصدی آن نبوده است.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 خورشیدی و تغییرات همه جانبه در کشور، ارتش نیز دستخوش تغییرات زیادی شد که از جمله آنها روی کار آمدن افسرانی همچون تیمور بختیار، کیا، علوی مقدم و ... بود که افرادی فاسد، متملق، چاپلوس، سر سپرده و خود فروخته بودند و سرانجام، با وجود برخورداری از همهگونه امکانات و امتیازات، به ولی نعمت خود نیز خیانت کردند، وجود این اشخاص، آزادی عمل آنان و آنچه از فساد و تباهی انجام میدادند، برای افسر خوش نام، پاک و درستی چون قرنی قابل تحمل نبود. شغل حساس قرنی ایجاب میکرد تا وی بنا به مسئولیتی که داشت، چهره حقیقی این اشخاص را به شاه بنمایاند و او را از آنچه اینان میکردند، آگاه سازد.
اما شاه که خود با حمایت و پشتیبانی این افراد، در جریان کودتای 28 مرداد به ایران بازگشته و مجدداً به سریر قدرت نشسته بود، طبیعتاً حاضر نبود استدلال قرنی را بپذیرد؛ چه آنکه میدانست اگر باز هم تخت سلطنت وی تهدید بشود، افرادی نظیر بختیار و امثال وی- به خاطر منافع فردی خودشان- دوباره او را به قدرت باز خواهندگرداند. از این رو، قرنی در وضعیت بدی قرار گرفته بود. از یک سو منویات درونیاش را برای شاه آشکار و از سوی دیگر، خود را به دشمنان معرفی کرده بود. در این ایام قرنی، باوجود تصدی شغل معاونت ستاد ارتش، حداقل بهعنوان مخالف امرای ارشد نظام شاهنشاهی، آن هم در سطح ارتش خود را نشان داده بود.
ولی او از این حوادث و اتفاقات کوچکترین ترسی به خود راه نمیداد و چون خود را در جبهه حق میدید، اطمینان به پیروزی حق و نابودی باطل داشت. حوادث و رویدادهای بعدی، قرنی را در انجام آنچه میخواست، مصممتر کرد. او به این نتیجه رسیده بود که باید این شجرة خبیثه را از ریشه قطع کرد و برای این کار پیشبینیهای لازم را نیز انجام داد. سرانجام وی تصمیم گرفت تا نیت خویش را عملی سازد. وی معتقد بود که «شاخه نظامی ناراضیان آماده است... اقدامات در ارتش با من؛ اغلب افسران جزء، از ستوان دومی تا سرهنگ دومی ناراضی هستند...» (نوروزی فرسنگی، 1383)
اقدام سرلشکر قرنی، کودتا بود و ظاهراً از همه جوانب هم شرایط فراهم شده بود، اما در شگفتی تمام کودتا «لو» رفت و اغلب قریب به اتفاق عواملش، از جمله سرلشکر قرنی دستگیر شدند. در کتابی تحت عنوان «ماجرای کودتای سرلشکر قرنی» (صفحه 60)، مطلبی است با عنوان «چه کسی توطئه قرنی را فاش ساخت؟» در این مطلب آمده است: به زعم دکتر مارک گاز یو روسکی2 سه پاسخ برای این سؤال متصوّر است که عبارتنداز:
1- عوامل داخلی کشور، سپهبد بختیار، سپهبد کیا، سپهبد علوی مقدم، یعنی افسران وفادار به شاه و دشمنان سرسخت سرلشکر قرنی؛
2- انگلیسیها نقش اصلی را در افشای کودتا به عهده داشتهاند؛
3- آمریکاییها پس از اطلاع از چگونگی کودتا، خود عامل افشای آن بودهاند.
در پایان این گمانهزنی، نویسنده خاطر نشان میسازد که اینگونه اظهار نظرها مستدل نیست و هنوز دلیل استواری برای تأیید آن ارائه نشده است. (نوروزی فرسنگی، 1383)
البته شاید پاسخ چهارمی هم برای این پرسش وجود داشته باشد. با مطالعه دو کتاب «شبه خاطرات» و «کاروان عمر» که اولی نوشته دکتر علی بهزادی و دومی به قلم اسفندیار بزرگمهر است، به این پاسخ میرسیم.
دکتر علی بهزادی در کتاب خود موسوم به «شبه خاطرات» آورده است که در سال 1336، نیمه شبی سیدضیاءالدین طباطبایی، یکی از عوامل اصلی کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 خورشیدی و مهرة سر سپردة دولت بریتانیا ، پس از یک تماس تلفنی با دربار، خود را به آنجا میرساند و حدود ساعت سه بعد از نیمه شب، با شاه ملاقات میکند(3) . وی ضمن این ملاقات به شاه میگوید که یک کودتا در پیش است، منتهی باید قول بدهید که اولاً از من نپرسید چه کسی اطلاعات کودتا را در اختیارم گذاشته و دوم اینکه هیچ یک از عوامل کودتا را اعدام نکنید! خلاصه اینکه شاه موضوع را خیلی جدی تلقی کرده و به طباطبایی قول میدهد و او هم نام پادگان مورد نظر را که عملیات کودتا از آنجا آغاز میشد برای شاه فاش می کند و شاه هم اقدامات بعدی را پیمیگیرد.
اگر این مطلب (مراجعه طباطبایی به دربار و صحبت با شاه دربارة کودتا) درست باشد، باتوجه به ارتباط طباطبایی با انگلیسیها، گمانه دوم، یعنی نقش انگلیس در افشای کودتا (که چندی بعد فاش شد و قرنی و بزرگمهر و عدهای دستگیر شدند) امکان بیشتری پیدا میکند.
عدهای هم در تحلیلهای خود چنین آوردهاند که قرار بوده این کودتا با موافقت آمریکا انجام شود، حتی جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه وقت و مقتدر آمریکا هم در جریان آن قرار داشت، ولی در نهایت این انگلیسیها بودند که جریان کودتا را به شاه خبر دادند و با تعقیب و دستگیری پیکی (بزرگمهر) که قرنی به آتن فرستاده بود، ماجرا فاش شد. حتی این شایعه نیز وجود داشت که روسها از جریان مطلع شده و با توجه به اینکه این کودتا نهایتاً به سود آمریکاییها تمام خواهد شد، برای رفع خطر و همچنین جلب نظرشاه، موضوع را به اطلاع وی رساندهاند. هرچه بود، قرنی و همکاران و همفکرانش دستگیر و محاکمه شدند. در آغاز صحبت از اعدام قرنی بود، ولی بعداً بنا به عللی که هنوز کاملاً معلوم نشده، مانند اینکه حقیقت وجودی لو دهندگان کودتا روشن نشده، دادگاه، سرلشکر قرنی را به اخراج از ارتش و سه سال حبس محکوم کرد. وی در اسفند 1339 از زندان آزاد شد و از آن پس شدیداً تحت مراقبت امنیتی قرار داشت.
بهطور خلاصه، چگونگی ماجرای طرح کودتای منسوب به شهید قرنی چنان که باید روشن نشده و تحلیل تاریخی درستی درباره آن صورت نگرفته است.
قدر مسلم در مدت سه سالی که قرنی در زندان (دور اول) به سر برده، با روحانیان مخالف نظام شاهشاهی دوستی و رابطه نزدیک پیدا کرد. به این سبب بود که پس از حوادث 15 خرداد 1342 و به دنبال دستگیری و زندانی شدن امام خمینی (ره)، در بهمن همان سال، سرلشکر قرنی نیز برای دومین بار، به اتهام داشتن رابطه با آیتاللهطالقانی و بعضی از روحانیان، از جمله آیتاللهالعظمی محمدهادی میلانی، زندانی شد. پس از چندماه که در زندان قزلحضار به سر برد، در سال 1343 به زندان قصر منتقل شد تا دوران محکومیت خود را در آنجا بگذراند. وی پس از پایان محکومیت سه ساله خود، در دیماه 1345 از زندان آزاد شد. البته رفت و آمد و ارتباطهایش تحت کنترل شدید ساواک قرار داشت. از اینرو، با احتیاط زیادی عمل میکرد و اجازه نمیداد نقطه ضعفی از او بگیرند. این وضعیت تا آستانه انقلاب اسلامی ادامه داشت، تا اینکه شهید قرنی در جریان انقلاب به نیروهای انقلابی پیوست.
به هنگام شکلگیری و گزینش اعضای شورای انقلاب که از سوی حضرت امام خمینی (ره) صورت میگرفت و همگی از صافیهای متعدد باید عبور میکردند، ایشان به عضویت این شورا انتخاب شد. هرچند نه خودش و نه دیگران این موضوع را حتی پس از مشخص شدن اسامی اعضای شورای انقلاب مطرح نکردند و تنها چندی پیش (1381 و در چاپ نخست کتاب «ناگفتههایی از زندگی سپهبد قرنی» به قلم آقای احمد نوروزی فرسنگی) موضوع عضویت شهید در شورای انقلاب عنوان و معلوم شد که قرنی بهعنوان عضو نظامی شورای انقلاب، با تأیید حضرت امام (ره) در این شورا حضور داشته است.
بعد از پیروزی انقلاب، بلافاصله، یعنی روز 23 بهمن، سرلشکر قرنی، ضمن اعاده به ارتش با درجه سرلشکری به عنوان رئیس ستاد ارتش انقلاب، با حکم امام خمینی (ره) منصوب شد. از این تاریخ مرحله دوم خدمت نظامی وی آغاز میشود، هرچند که این دوره 43 روز بیش نپایید (23 بهمن 1357 تا 6 فروردین 1358)، شهید قرنی در این دورة کوتاه نیز مصدر خدمات مهمی بود که اجمالی از آن از نظر خوانندگان عزیز میگذرد.
بخش دوم خدمت شهید قرنی در ارتش متعلق به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. روز 23 بهمن 1357- به فاصله یک روز پس از پیروزی- شهید قرنی که در شورای انقلاب عضویت داشت، با حکم «ریاست ستاد ارتش ملی اسلامی» وارد ستاد ارتش شد و بلافاصله کارش را شروع کرد. شرایط آن روز بهگونهای بود که قرنی ناگزیر بود در چند جبهه مبارزه کند. گروهکهای ضدانقلاب که بعدها خبث طینت آنان برای مردم مشخص شد، ضدانقلاب که به صورت رسمی در برابر انقلاب اسلامی موضع گرفته بود و کسانی که دوستدار انقلاب بودند، ولی ندانسته با ارتش و وجود آن مخالف میورزیدند، شعار شیطانی انحلال ارتش، آن هم با توجه به امکاناتی که گروهک ها در اختیار داشتند و پشتوانه محکمی که از سوی استکبار جهانی ضدانقلاب داخلی را مورد حمایت قرار میداد، چیزی بود که قرنی و همفکرانش باید با آن مبارزه میکردند.
ماجرای حزب دمکرات کردستان و گروهک کومله، مسلح بودن ضدانقلاب در منطقه حساس کردستان و خلع سلاح پادگان مهاباد که موجب شد ضدانقلاب پادگان لشکر 28 سنندج را در محاصره خود بگیرد و فرمانده لشکر (سرهنگ صفری) را وادارد تا در تلویزیون سنندج حاضر شده و از کارکنان لشکر بخواهد خود را تسلیم کنند و ... از جمله مواردی است که فردی مانند قرنی، بهعنوان رئیس ستاد ارتش ملی اسلامی باید در برابرش ایستادگی میکرد. در اظهارات تمامی کسانی که دربارة شهید قرنی صحبت کردهاند، شجاعت، شهامت، صداقت و راستی و درستی از خصائص بارز وی شمرده شده و همگان بر این قول متفق هستند که او فردی مؤمن، انقلابی، وطندوست و عاشق کشورش بود.
شهید قرنی مسئولیت خود را بهخوبی میشناخت و میدانست که در آن شرایط خطیر و حساس چه وظیفهای در برابر ارتش و چه وظیفهای در مقابل انقلاب و رهبر آن بر عهده دارد. اواخر اسفند 1357 ماجرای حمله به پادگان سنندج از سوی ضدانقلاب کردستان پیش آمد. به دنبال آن تعدادی از اعضای شورای انقلاب به سنندج سفر کردند تا با ضدانقلاب (حزب دمکرات) به مذاکره بپردازند. شهید قرنی با کمک نیروی زمینی و هوانیروز، بهرغم خطرات زیادی که وجود داشت، توانست لشکر را از محاصره نجات دهد.
اقدامات نظامی قاطعانه شهید قرنی مورد قبول دولت موقت نبود و از طرفی شهید قرنی هم حاضر نبود روش نظامی خود را که مخالفت با مماشات بود، عوض کند. لذا وی استعفای خود را نوشت، به قم برد و تسلیم حضرت امام (ره) کرد. امام (رحمهاللهعلیه) نیز با استعفای شهید قرنی مخالفت کرده و از او خواستند که به تهران باز گردد و به مسئولیت خود ادامه دهد. چندی بعد از این اتفاقات، مرحوم مهندس بازرگان شهید قرنی را به دفترش دعوت کرد. در این ملاقات بازرگان به قرنی گفته بود که استعفایش را پذیرفته است. شهید قرنی گفته بود که استعفایش را به امام داده، نه به نخستوزیر! آقای بازرگان گفته بود که امام استعفای شما را پذیرفتهاند.
شهید سرلشکر قرنی با شنیدن این حرف به دفترش تلفن کرده و با امیر سرلشکر هادی شادمهر (معاونش) صحبت کرده و میگوید که دیگر به محل کارش نخواهد آمد. (نوروزی فرسنگی، 1383)
به این ترتیب بخش دوم خدمت شهید قرنی پس از گذشت 43 روز پرماجرا و پرتنش، در ششم فروردین 1358 به پایان رسید. پیدا نیست که آیا پس از استعفای شهید قرنی از ریاست ستاد ارتش، باز هم عضویت ایشان در شورای انقلاب پابرجا بود، یا نه. قدر مسلم اینکه با این کنارهگیری از خدمت، قرنی در حقیقت خانهنشین شد و شرایط بهگونهای بود که ضد انقلاب داخلی و گروهکهای حاضر در صحنه انقلاب، چه در دوران خدمت و چه در دوران خانهنشینی شهید قرنی، با سوء استفاده از فرصت پیش آمده، به ترور شخصیت وی پرداختند. از آنجا که با کمال تأسف کسی از حریم شخصیت و وجهة شهید قرنی دفاع نکرد، دشمنان تا توانستند در مطبوعات و رسانهها از وی و عملکردش در طول دوران خدمت (پس از انقلاب) بد گفتند و او را به باد انتقاد گرفتند. شهید قرنی، فارغ از همه بدگوییها و انتقادها، در خانه نشست و منتظر سرنوشت خویش شد. این انتظار برای قرنی که حالا در سن نزدیک به 70 سالگی، بیش از چهل سال مبارزه را پشت سر نهاده بود، زندان رفته بود و شکنجههای جسمی و روحی فراوان را از سر گذرانده بود، فقط بیستوهشت روز به درازا کشید؛ یعنی تا روز سوم اردیبهشت 1358.
شهادت
ترور شهید سرلشکر محمدولی قرنی به گروهک تروریستی فرقان نسبت داده شده و این گروهک نیز مسئولیت این جنایت بزرگ را به گردن گرفته است. گروهک فرقان چنان که بعدها مشخص شد، یک گروه تروریستی آلت دست بیگانگان بود. یک گروه محارب با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی که در قالب تروریسم هدایت شده از جانب مثلث سیا، صهیونیسم و ساواک، حملات خود را علیه روحانیت مبارز و چهرههای ارزشمند نظام جمهوری اسلامی ساماندهی میکرد. گروهی که خطر نفوذ افکار التقاطی و مادی آنها در بین جوانان، بهویژه دانشجویان، از سوی استاد شهید آیتاللهمطهری حدود دو سال پیش از انقلاب، یعنی از بدو تشکیل گروهک مذکور احساس شده بود. (نوروزی فرسنگی، 1383)
ترورهای زیادی به این گروه نسبت داده شده و فرقان عامل از میان رفتن افراد زیادی بوده است، ازجمله ترور شهیدانی چون قرنی، مطهری، حاجی طرخانی، محسن بهبهانی، حاج مهدی عراقی، آخیم لایپ (آلمانی)، قاضی طباطبایی و دکتر مفتح که تمامی در سال 1358 صورت گرفت، بخشی از کارنامه سیاه گروهک فرقان را تشکیل میدهد. ترور شهید سرلشکر قرنی، نخستین جنایت گروهک تروریستی فرقان است. روز سوم اردیبهشت 1358، ساعت 1130 سرلشکر محمد ولی قرنی که در منزل شخصیاش (خیابان ولیعصر فعلی) به سر میبرد، به هنگام مراجعه به حیاط منزل، از بیرون ساختمان (احتمالاً از ساختمانهای روبهرو) مورد هدف قرار گرفت. صدای فریاد قرنی که میگفت «سوختم»، «سوختم» همسرش را که داخل ساختمان بود، به حیاط کشاند و وی با پیکر غرقه در خون قرنی که میان حیاط افتاده بود، روبهرو شد. (مجله صف، 1359) ضارب شهید سرلشکر قرنی، یکی از اعضای گروهک محارب و منحرف فرقان به نام حمید نیکنام بود که دستگیر و اعدام شد.
سخن آخر
دربارة شهید والامقام، سرلشکر محمدولی قرنی، چه در زمان پیش از پیروزی انقلاب و در دوران تصدی اداره دوم ستاد ارتش و چه پس از پیروزی، در زمان تصدی ریاست ستاد ارتش انقلاب سخنان زیادی گفته شده و مطالب فراوانی به رشته تحریر درآمده است. حرفها و نوشتههایی که بیشتر از سر عناد و بغض بوده و کمتر از ماهیت منطقی و مستدل برخوردار است. این مطالب چنان ضد و نقیض و از سر دشمنی است که اصولاً کشف حقیقت را بسیار مشکل میسازد؛ بهگونهای که موضوع و سبب دستگیری و محکومیت نخست ایشان را درهالهای از ابهام قرار داده، مانع از کشف حقیقت میشود. واقعاً به درستی پیدا نیست که آیا به راستی قرنی طراح و مجری کودتایی در دوران نظام شاهنشاهی بوده و آیا وی این طرح را در اختیار آمریکاییها قرار داده؟! این با عقل سلیم سازگار نیست که یک افسر تحصیل کرده، در یک موقعیت بسیار حساس نظامی، با علم به اینکه آمریکا خود شاه را به قدرت باز گردانده، پس چگونه میتواند عامل سرنگونیاش باشد و منافع آمریکا از طریق در قدرت ماندن شاه تأمین میشود، دست به اشتباهی چنین فاحش بزند.
به دیگر سخن، همانطور که در طول این نوشتار بارها گفته شد، محکومیت و زندانی شدن شهید قرنی، حداقل در بار نخست بهگونهای است که به سادگی و با مستندات فعلی نمیتوان دربارهاش قضاوت کرد و یا به تجزیه و تحلیل آن پرداخت. طرفه اینجاست که عین همین حالت و وضعیت نیز در جریان ترور و شهادت ایشان به چشم میخورد. وی نخستین شهید انقلابی پس از پیروزی است که از طریق «ترور» به شهادت رسیده است. عامل ترور وی گروهکی است که ترورهای بعدیاش نشان میدهد که کمتر خصوصیات و ویژگیهای مشترکی میان شخصیت نخستین فردی که ترور شده، با شخصیتهای ترور شده بعدی وجود دارد.
قرنی، یک نظامی است و قدر مسلم اینکه ایدئولوگ نظام نیست، درحالیکه شهید مطهری و شهید مفتح، هردو روحانی و ایدئولوگ نظام جمهوری اسلامی هستند. یا چه وجه تشابهی- غیر از انقلابی بودن و وفاداری به نظام و امام- میان قرنی و حاج مهدی عراقی و حاج طرخانی وجود دارد؟
با این امید که در آینده پژوهشگران تاریخی، با استفاده از مستندات و مدارک تازه و جدید بتوانند تمام ابهامات را مرتفع سازند و پرده از رازهای ترور نخستین شهید انقلاب اسلامی بردارند. انشاءالله.
منابع و مأخذ:
1- نوروزی فرسنگی، احمد، ناگفتههایی از زندگی سپهبد قرنی، ج دوم، تهران: زهد، 1383.
2- سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران (دفتر سیاسی).
3- مجله صف، ارگان ارتش جمهوری اسلامی ایران، شماره 125، اردیبهشت 1359.
4- سازمان عقیدتی سیاسی ارتش، آرشیو (مرکز اسناد).
پینوشتها:
1- ظاهراً امتیازاتی چون آجودان شاه بودن و داشتن نشان لیاقت، آن هم در یک نظام باطل، قطعاً دارای بار منفی است، اما در مورد شخصی همچون شهید قرنی که بعدها به خاطر اعتقاد و ایمانش، به تمامی این امتیازات و افتخارات پشت پا زده و زندان و محکومیت و خلع درجه را به جان خریده، بیانگر بیارزش بودن چنین امتیازاتی است.
2- استاد علوم سیاسی دانشگاه لوئیزیانا؛ در میان پژوهشگران غرب دارای ویژگیهای منحصر به خود است. عمده تحقیقات وی پیرامون رویدادهای سیاسی ایران از دهه 1320 تاکنون صورت گرفته و یکی از کارشناسان برجسته مسائل ایران به شمار میرود. فارغ از حسابگریهای سیاسی روز تحقیقات خود را انجام میدهد و دولت آمریکا را زیر سؤال میبرد.
3- سید ضیاءالدین طباطبائی پس از کودتای مذکور مدت سه ماه ریاستالوزرایی را به عهده داشت و کابینهاش به کابینه سیاه معروف شد و با اشاره احمدشاه و توسط رضاخان سردار سپه از ایران اخراج گردید. وی تا سال 1323 خورشیدی در فلسطین به کشاورزی اشتغال داشت و سپس به ایران بازگشت و نماینده مجلس شد و بعدها به سناتوری رسید.
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
شهیدی که دو بار به شهادت رسید
نام آن شهید مهدی رحیمی بود که دو برادر دیگرش نیز در دفاع مقدس به شهادت رسیدهاند. کنجکاو شدم تا خانواده رحیمی را پیدا کنم و عاقبت با هماهنگی آقای خسروی که از جانبازان جنگ است توانستم با خیرالنساء نظریان مادر و عالیه رحیمی خواهر شهیدان علی، مهدی و عسگری رحیمی به گفتوگو بنشینم. نکته جالب در خصوص شهدای رحیمی این است که مهدی و عسگری هر دو در یک روز شهید شده و به خاک سپرده شده بودند.
مادر شهدا
حاج خانم چند فرزند دارید، کمی از خودتان و خانوادهتان بگویید.
من متولد 1315 هستم و 9 فرزند داشتم. هفت پسر و دو دختر بودند که سه تا از پسرانم در دفاع مقدس به شهادت رسیدند. همسرم کاسب بود و شغلهای دیگری مثل بنایی، کارگری و کشاورزی انجام میداد تا رزق حلالی سر سفره زن و بچههایش بیاورد. من اصالتاً اهل کلهبست بابلسر هستم، اما همسرم اهل مسجد سجاد(ع) فریدونکنار بود. ایشان سال 69 در 49 سالگی به رحمت خدا رفت.
خانوادهای که سه فرزندش شهید شوند، حتماً سابقه انقلابیگری دارد؟
بله، ما زمان انقلاب به تظاهرات و راهپیمایی علیه رژیم شاه میرفتیم. بعد که انقلاب پیروز شد، پسرانم دانشآموز بودند که خواستند برای دفاع از خاک و ناموس کشورمان به جبهه بروند. پسر اولم علی کلاس اول دبیرستان بود که رزمنده شد. در نماز جمعه از پدرش اجازه گرفته بود. علی دو سال جبهه بود. دو پسر دیگرم هم دانشآموز بودند و همراه برادر پاسدارشان بعدها راهی جبهه شدند. دو پسر کوچکترم به عنوان بسیجی جبهه میرفتند. من و دخترانم هم در بسیج مسجد امام سجاد(ع) و پشت جبهه فعالیت داشتیم. پسرانم هر دو ماه راهی جبهه میشدند. علی پاسدار بود و هفت ماه از ازدواجش میگذشت که به شهادت رسید. علی یک فرزند پسر داشت که معلول بود. بعد از 26 سال که از او نگهداری کردیم از دنیا رفت.
گویا دو فرزندتان در یک روز به شهادت رسیدهاند؟ شهادت آنها چند وقت بعد از علی آقا بود؟
بعد از گذشت 11 ماه از شهادت علی، مهدی و عسگری در یک روز به شهادت رسیدند و پیکرشان را همزمان به فریدونکنار آوردند.
قضیه دو بار شهادت آقا مهدی چیست؟
مهدی 17 ساله بود که جبهه رفت و دو بار شهید شد! یکبار بر اثر موج انفجار از قلهای به پایین پرت شده بود و پلاک شناساییاش وارد جگرش شد. همه میگفتند مهدی رحیمی شهید شده است. وقتی دیدند هنوز نفس دارد او را به بیمارستان اراک میبرند و بعد به رشت انتقال میدهند. نهایتاً با هلیکوپتر مهدی را به بیمارستان امام خمینی(ره) تهران میبرند و بعد از سه ماه از بیمارستان مرخص شد و او را به خانه آوردیم. پسرم را در تاریکی نگهداری میکردیم. چون چشمهایش هم آسیب دیده بود و نباید زیاد در روشنایی قرار میگرفت. مهدی نمیتوانست حرف بزند حرفهایش را مینوشت. بعد از اینکه تقریباً خوب شد او را به مشهد بردند اما یک چشمش نابینا شده بود. پسرم بعد از بهبودی به عنوان تدارکات در جبهه فعالیت داشت. مهدی میگفت مامان من میروم و بعد از اینکه از جبهه برگشتم ازدواج میکنم. بعدها مهدی تعریف میکرد که وقتی بر اثر موج انفجار مجروح شدم، من را به سردخانه بردند. صداها و رفتوآمد اطرافم را متوجه بودم و میدیدم پزشکان میدوند. اما نمیتوانستم کاری انجام دهنم. توی دلم میخندیدم که چطور ثابت کنم زندهام. حرف هم نمیتوانستم بزنم. گفتم خدایا خودت نشانهای بفرست تا دیگران ببینند زنده هستم. پزشکان وقتی دیدند پلاستیکی که در آن بودم بخار کرده است، با فریاد گفتند شهید زنده شد و برخی از ترس میدویدند. مهدی بعد از آن ماجرا دو سال زنده بود. به جبهه رفت و آمد داشت. دچار شیمیایی هم شد اما باز به جبهه رفت تا اینکه شهید شد.
حضور شهیدانتان را در زندگی روزمرهتان احساس میکنید؟
راست گفتهاند که شهدا زندهاند. بارها از آنها کمک خواستیم و یاریمان کردهاند.
شاید این سؤال کمی عجیب باشد آن هم پرسیدنش از یک مادر، اما الان اگر پسرانتان بودند اجازه میدادید مدافع حرم شوند؟
بله، میگفتم بروید. به نظر من مدافعان حرم کار بزرگتری انجام میدهند. چون آنها در غربت میجنگند و غریبند. متأسفانه برخی از نااهلان به خانوادههای شهدای مدافع حرم زخم زبان میزنند اما زمان دفاع مقدس مردم یکدست و یکصدا برای دفاع از وطن جانفشانی میکردند.
خواهر شهدا
مادرتان میگفتند شما و خواهرانتان هم در پشت جبهه فعالیت میکردید؟
من متولد 1339 هستم و از برادرم علی سه سال بزرگتر بودم. میتوانم بگویم من برادرانم را بزرگ کردم. ما زمان جنگ ابتدا ساکن کوچه مسجد سجاد فریدونکنار بودیم. بنده هشت سال مسئول زینبیه مسجد سجاد بودم. زمان پیروزی انقلاب در تظاهراتها حضور داشتم و در دفاع مقدس 15 روز در پادگان بهشتی اهواز بودم و در پشت جبهه فعالیت میکردم.
از خصوصیات و اخلاق برادران شهیدتان بگویید چه ویژگیهایی داشتند که سعادت شهادت نصیبشان شد؟
اول اینکه برادران شهیدم ادب داشتند. از لحاظ ایمان و غذای حلال خوردن زبانزد بودند. کارگری میکردند و درس میخواندند. درسشان هم خوب بود. وقتی جبهه میرفتند دوست داشتم برادرانم زنده برگردند. اما قسمتشان شهادت بود. جوانان زمان جنگ تحمیلی خیلی مؤمن بودند. فریدونکنار در زمان جنگ مردم حزباللهی داشت، اما الان از هر جای کشور به عنوان توریست وارد این شهر شدهاند و شهر حاج حسین بصیر دیگر آن حال و هوای زمان جنگ را ندارد.
گفتید برادرانتان را بزرگ کردید؛ چطور داغ سه برادر شهید را تحمل کردید؟
مادرم بچهها را به دنیا آورد، اما من برادرانم را بزرگ کردم. جو خانوادگی ما مذهبی بود. به راهی که علی و مهدی و عسگری انتخاب کردند ایمان داشتیم. اما به هرحال داغ آنها سخت بود. من به خاطر داغ برادرانم بیماری اعصاب و روان گرفتم. تا مدتها هر وقت به یاد برادران شهیدم میافتادم، دچار ضعف و بیحالی میشدم. دیگر برادرانم شب و نصف شب من را به بیمارستان میرساندند. یک شب خیلی بیتاب بودم و با برادر شهیدم درددل کردم. بر سرمزارش رفتم. گفتم من خیلی خسته شدم کمکم کنید. در رؤیا دیدم پرده نازکی آرام به آسمان میرود. سه برادرشهیدم نگاهم میکردند و لبخند میزدند. مرحوم پدرم از زبان آنها با من حرف میزد. به پدرم گفتم چرا شما جواب میدهید؟ به برادرانم گفتم من برای شما زحمت کشیدم بزرگتان کردم. شما چرا حرف نمیزنید؟ دست آخر مهدی گفت: خواهر جان موقع مردنت نیست. هر وقت باشد بهت خبر میدهیم. بعد از آن من شفا گرفتم والحمدلله تا حالا سلامت هستم.
از مادرتان در مورد ماجرای شهادت دوباره آقا مهدی پرسیدیم. اگر میشود شما هم در این مورد توضیح بدهید.
وقتی مهدی مجروح میشود. به تصور اینکه شهید شده است، او را به سردخانه بردند. اما مهدی زنده بود و صداها را میشنید. وقتی که بخار نفسش را روی پلاستیک میبینند، میفهمند که زنده است. 20 روز ما خبری از مهدی نداشتیم. بعد از 20 روز از سپاه زنگ زدند و گفتند که در بیمارستان است. آن زمان ما منتظر و دلنگران علی بودیم. چون علی پاسدار بود منافقان تهدید میکردند که او را میکشند. به هرحال علی به عمویمان زنگ میزند و خبر مجروح شدن مهدی را میدهد. بعد از یک ماه به عیادت مهدی رفتیم. دیدم خیلی لاغر شده است. آنقدر لاغر شده بود که در دیدار اول برادرم را نشناختم. گفتم برادرم ورزشکار است، این برادرم نیست. باورنمی کردم اینقدر لاغر و رنجور شده باشد. عسگری و مهدی تکواندوکار بودند. علی هم ورزش باستانی میکرد. خلاصه گفتم این برادرم نیست. مهدی وقتی از حرفم میخندید لبش تا گوشه صورتش میرفت. به صورتش دست کشیدم. بر اثر اصابت ترکش حالت عادی صورت مهدی از بین رفته بود. پدرم مرغابی صحرایی از فریدونکنار گرفته بود و برای مهدی بردیم. مرغابی سرخ شده را تکه تکه کردیم و دهان مهدی گذاشتیم. غذا در گلویش گیر کرد. پزشکان آمدند و مهدی را برای عکسبرداری بردند. دیدند پلاک شناساییاش به جگرش چسبیده است. پزشکان گفتند باید جراحیاش کنیم و او را به بیمارستان امام خمینی بردند و جراحی کردند. من چهار ماه پیش مهدی در بیمارستان بودم. چون کمکهای اولیه بلد بودم پرستاریاش را میکردم. وضعیت مجروحیت مهدی واقعاً خاص بود. یک ترکش به گردنش اصابت کرده و سفیدی رگ گردنش مشخص بود. خدا خواست زنده بماند. ترکش به شکم و دست و پایش هم اصابت کرده بود. دکتر میگفت هشت بار فقط دستش را جراحی کردهایم. یادم است مهدی در همان حالت بیهوشی امام زمان(عج) را صدا میکرد. وقتی هم که به هوش آمد از من پرسید: خواهر جان ناهار خوردید؟ گفتم بله ساندویچ خوردم. برادرم لکنت زبان گرفته بود و نمیتوانست درست کلمات را بیان کند. بعد از چهار ماه از بیمارستان مرخص شد. تا مدتی نمیتوانست درست غذا بخورد و حرف بزند. اما بعد از شش ماه به جبهه اعزام شد. فرماندهشان شهید حاج حسین بصیر گفته بود تو با این وضع به جبهه آمدی؟ باید برگردی. اما بعدها فقط نزدیک عملیات به مهدی زنگ میزدند و او به جبهه میرفت.
مهدی و عسگری در چه عملیاتی به شهادت رسیدند؟
در عملیات کربلای 4 در امالرصاص بود. آنجا دو برادرم مهدی و عسگری شهید شدند. مهدی چون مجروح بود نمیتوانست داخل آب برود. دشمن بمب خوشهای اطراف کانال میاندازد که ترکش به قسمت سالم صورت مهدی اصابت میکند و شهید میشود. برادر دیگرم جایی از بدنش نبود که زخمی نباشد. عسگری فقط یک بار مجروح شده بود. مهدی سه سال از عسگری بزرگتر بود. مقدر بود این دو برادر در یک روز به شهادت برسند. سالگرد شهادت علی، اربعین مهدی و عسگری بود. من هم با مادرم موافق هستم اگر برادرانم زنده بودند الان به سوریه میرفتند و مدافع حرم میشدند.
سخن پایانی...
وقتی که من برای زایمان در بیمارستان بودم، یکی از همسایهها در خیابان همسرم را میبیند و سراغم را میگیرد. ایشان گفته بودند که برای زایمان بیمارستان هستم. همسایه میگوید پس خوابم حقیقت دارد. در خواب شهید علی رحیمی گفت به خواهرش عالیه خانم بگوییم اسم پسرش را محمد یا مهدی بگذارد. به نظر من شهدا شاهد و ناظر ما هستند و باید مراقب باشیم که چطور زندگی میکنیم. من برای برادرانم خیلی زحمت کشیدم و امیدوارم شفیع ما در قیامت باشند.
ارومیه- ایرنا- شهید مهدی باکری از سرداران هشت سال دفاع مقدس و الگویی بی نظیر برای جوانان نسل های مختلف به شمار می رود؛ جمله معروف "خدایا مرا پاکیزه بپذیر" این شهید والامقام همواره سرلوحه زندگی رهروان صدیق راه شهادت به شمار می رود.
به گزارش ایرنا، آقامهدی با پیروزی انقلاب اسلامی، نقش فعالی در سازماندهی سپاه داشت و مدتی هم دادستان دادگاه انقلاب و پس از آن شهردار ارومیه شد، اما این شهید والامقام که زندگی او می تواند الگویی برای نسل جوان باشد، عاشق شهادت بود و یک روز پس از ازدواج به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت.
مهدی باکری هنگام ازدواج شرطی بجز اطاعت از دستور الهی و پیروی از خط امام خمینی (ره) نداشت و حلقه طلایی به قیمت ۸۰۰ تومان برای همسرش خرید و یک جلد کلام الله مجید و کُلت کمری اش را به عنوان مهریه تعیین کرد و درست روز بعد به جبهه رفت.
آقامهدی به اندازه ای عاشق شهادت بود که وقتی در اسفند ۱۳۶۳ به زیارت امام خمینی (ره) رفت، در آنجا از آیت الله خامنه ای خواهش کرد که از امام بخواهد که دعا کند تا شهید شود.
"مهدی" در ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ در شهرستان میاندوآب دیده به جهان گشود؛ فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا بود و ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی بدر در شرق دجله به فیض شهادت نائل آمد.
یادمان این شهید مفقود الاثر برای تسلی خاطر خانواده و مردم آذربایجان غربی در باغ رضوان ارومیه واقع است؛ ' کوله باری که پیش ما مانده است / یادگاری است کز تو جا مانده است / آن تن پاک تر ز عطر نسیم / کس چه داند که در کجا مانده است '.
سردارشهید باکری در دوران نوجوانی و جوانی در کارهای کشاورزی در کنار درس و مدرسه، به پدرش یاری می رساند و حتی در مواردی با وجود اینکه امتحان ریاضی داشت، مجبور می شد که هلوهای چیده شده را به شهر ببرد و مخارج باغ را تأمین کند.
او در دوران دبیرستان با مسائل سیاسی آشنایی عمیقی پیدا کرد؛ در آن شرایط دشوار مبارزه که احزاب و سازمان های الحادی، انحرافی و التقاطی در اکثریت بودند، با هوشیاری و درایت اندیشمندانه راه صحیح مبارزه را انتخاب کرد؛ وی در مبارزه حق علیه باطل، برادر کوچکتر خود آقا حمید را در کنار خود داشت.
دوران تحصیل در مقطع ابتدایی و دبیرستان را با وجود تاثر روحی ناشی از فوت مادر عزیز و شهادت برادر بزرگوارش با موفقیت پشت سر گذاشت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل در دانشگاه تبریز شد.
وی به محض ورود به دانشگاه، مبارزه با رژیم ددمنش پهلوی را در کنار سایر دانشجویان شروع کرد و در مسیر مبارزه بر خلاف بعضی ها که چشم بسته اسیر شعارهای کاذب گروهک ها می شدند، همواره سعی کرد مسیر مبارزه اش منطبق با معبر نورانی ولایت باشد.
بعد از فارغ التحصیلی به عنوان افسر وظیفه مشغول خدمت سربازی شد اما با فرمان حضرت امام مبنی بر خارج شدن سربازان از ارتش از پادگان فرار کرد؛ برای سربازان دیگر هم که قصد فرار از سربازی را داشتند پول و امکانات فراهم کرد تا به فرمان امامشان عمل کنند.
بعد از پیروزی انقلاب با تشکیل سپاه به خیل این عاشقان سبزپوش درآمد، در سازماندهی و ساخت اولیه سپاه نقش بالایی داشت. در کنار فعالیت های نظامی اش، در سنگر جهاد سازندگی و شهرداری نیز ماه ها برای رفاه مردم و تزریق پاکی ایثار به محیط کار تلاش کرد.
شهید باکری رشادت های بی مانندی در عملیات های بزرگ فتح المبین، مسلم بن عقیل، بیت المقدس و رمضان از خود نشان داد که ایثارگری این شهید در حماسه های خونین هرگز از صحیفه دفاع مقدس پاک نخواهد شد.
«حصر آبادان باید شکسته شود» ندایی که از مراد و پیر خود شنید و از نوع نغمه «هل من ناصر ینصرنی» بود و به زیبایی صحنه کربلا تفسیر شد.
این ندا مهدی را به جنوب کشاند؛ به دیار هویزه مظلوم، خونین شهر تپیده در خون، دزفول مقاوم هدایت کرد و با این سفر، غرب و جنوب به هم پیوستند؛ از پیرانشهر تا آبادان برای مهدی صحنه پیکار شد.
شهید مهدی باکری، در جریان مبارزات خود با طاغوت و طاغوتیان، تنها به سخن گفتن و تئوری پردازی اکتفا نکرد بلکه در عمل به مبارزه مسلحانه با رژیم با چنگ و دندان مسلح پرداخت.
با تقبل خطرات بی شمار با جریان های مسلح اسلامی در خارج از کشور تماس گرفت و بارها از کشور خارج شده، اسلحه و مهمات مورد نیاز مبارزان اسلامی را به کشورمان وارد کرد.
با پیروزی انقلاب رسالت انقلابی در مقابل توطئه ها و دسیسه های استکبار جهانی و ضدانقلاب داخلی علیه انقلاب نوپا به پا خاست و از کردستان تا خوزستان در وجب به وجب سرزمین ایران اسلامی حماسه ها آفرید.
شب عملیات بزرگ خیبر فرا رسید و آقای شهردار وضو گرفت و بسیجیانش را یک یک از زیر قرآن عبور داد تا در بارش بی امان توپ و خمپاره، خون غنچه ها را از رهگذر طوفان برهاند.
او که دلش در گرو عهدی بود که با قهرمان بزرگ کربلا بسته بود، بوی وصل، او را به فضای عشق کشید.
ناگاه گلوله ای رسید و در سر پرشوری که سودای کربلا داشت، فرو نشست و گردنی را که از بند همه تعلقات جز بندگی خدا آزاد بود، انداخت و عاشقانه در خون خویش فرو غلطاند.
مهدی که در آن سوی دجله این میعادگاه دلدادگان به تیر خصم به خاک افتاده بود، جنازه اش را با قایق انتقال دادند ولی پیکرش به تبعیت از پیکر صد پاره مولایش دگر بار با شعله شرری صد پاره شد؛ خاکسترش آرام آرام در میان آب فرو رفت و در وادی گمنامی در هاله ای از نور محو شد.
** دوران مبارزه با عناصر ضد انقلاب
آقا مهدی در شرایطی فرماندهی عملیات سپاه ارومیه را به عهده گرفت که بجز شهر ارومیه و حوالی آن، بقیه مناطق در تصرف عناصر ضد انقلاب بود.
او از همان آغاز کار با آن تفکر و درایت قوی نظامی در اندیشه پاکسازی منطقه و مشغول برنامه ریزی بود؛ برای تحقق این هدف به سازماندهی و آموزش نیروهای عملیاتی سپاه ارومیه پرداخت.
شهید بزرگوار به هنگام نزدیکی زمان یکی از عملیات پاکسازی، با وجود ناامنی منطقه و حضور گسترده عوامل ضد انقلاب، با لباس عادی و به اتفاق چند تن از برادران پیشمرگ مسلمان کرد و واحد اطلاعات سپاه جهت شناسایی منطقه سیلوانا و سایر مناطقی که نیاز به شناسایی داشت، عزیمت کرد.
این شناسایی ها بارها انجام شد و هر بار شهید مهدی باکری وظیفه سنگین و پر مخاطره عزیمت به مناطق آلوده و ناامن را خود به عهده می گرفت.
شهید مهدی باکری، فرماندهی همیشه در میدان رزم بود و دائم سلاح در دست داشت و تجهیزات انفرادی مربوط به خود را، خودش حمل می کرد.
تحت هیچ شرایطی دستپاچه نمی شد و با آرامش خاطر فرمان می داد؛ محبوبیت عجیبی در دل همرزمانش داشت و افراد تحت فرماندهی اش شیفته بزرگواری و سادگی او بودند.
فرماندهان عشایر کرد که در زمینه جنگ های چریکی مجرب و کارآزموده بودند و با جغرافیای منطقه آشنایی کامل داشتند در مقابل تدابیر عالی و ماهرانه طرح های اندیشمندانه این شهید گرانقدر دچار شگفتی و سرگشتگی می شدند و نظرهای او را که اغلب قرین و منتج به پیروزی بود را با جان و دل می پذیرفتند.
** آقا مهدی از دیدگاه همسرش
همسر مهدی باکری در خاطراتش چنین نقل می کند: 'همیشه صبورانه و آرام با مشکلات برخورد می کردند و وقتی حمید آقا( برادرش) در عملیات خیبر شهید شدند، آقا مهدی اهواز بودند.
من همراه خانواده حمید آقا به ارومیه آمدم و تا چهلم ایشان آنجا بودیم ولی خبری از آقا مهدی نبود؛ حتی سری به ما نزد تا لااقل تسلیت بگوید.
فقط در طی نامه ای که فرستاده بودند، شهادت حمید آقا را تسلیت گفته بودند و بعد از آن من مطمئن بودم که پس از شهادت حمید آقا، مهدی هم شهید می شود؛ این علاقه و عشق ۲ برادر، این را روشن می کرد.
این دو برادر در تمام مراحل زندگی با هم بودند و در دوران جنگ هم مهدی که جبهه رفت، حمید آقا هم بعد از چند ماه همراه خانواده اش به اهواز رفتند.
وقتی بعد از شهادت حمید آقا، مهدی را دیدم به جای اینکه من او را دلداری بدهم که برادرش شهید شده است، او به من دلداری می داد و من گریه می کردم و مهدی صبورانه و آرام به من تسلی می دادند که چرا گریه می کنی؟
ایشان هیچ موقع از شهادت خود چیزی بر زبان نمی آورد و همیشه می گفت: «بادمجان بم آفت ندارد» منظورش این بود که من لیاقت شهادت را ندارم و این برخورد مهدی بعد از شهادت برادرش خیلی جالب بود.' آشنایان ره عشق در این بحر عمیق * غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده'
'داوود امیریان' در کتاب 'آقای شهردار' که بر اساس زندگی شهید مهدی باکری نوشته، آورده است: ' باران تازه قطع شده بود و مهدی از پنجره اتاقش به خیابان نگاه میکرد.
جویها لبریز شده و آب در خیابان و کوچههای مجاور سرازیر شده بود؛ مهدی پشت میز نشست و پرونده را که مطالعه می کرد، بست.
در اتاق به صدا در آمد و نورالله وارد اتاق شد اما هول کرده بود و مهدی بلند شد و گفت: 'چه شده نورالله؟ ' نورالله که پیشانی اش را پانسمان کرده بود با هول و ولا گفت: 'سیل آمده آقا مهدی سیل '.
'مهدی سریع گوشی تلفن را برداشت و چند دقیقه بعد گروههای امداد به سرپرستی مهدی به سوی محله مستضعف نشینی که گرفتار شده بود راهی شدند.
تمامی محله را آب پوشانده بود و حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می شد؛ مردم هراسان و با شتاب به کمک مردمی که خانه و زندگیشان اسیر آب شده بود، می آمدند.
آب در بیشتر نقاط تا کمر مردم بالا آمده بود و سقف چند خانه هوار شده و تیرک های چوبی بیرون زده بود؛ گل و لای و فشار شدید آب، گروه های امدادی را اذیت میکرد.'
' مهدی پرجنب و جوش به این سو و آن سو می رفت و به امدادگران دستور میداد؛ چند رشته طناب از این طرف تا آن طرف خیابان کشیده شد. مهدی و چند نفر دیگر طناب را گرفتند و در حالی که فشار آب می خواست آنها را ببرد به سوی دیگر خیابان رفتند.
چند زن و کودک روی بام رفته بودند و هوار میکشیدند؛ نیروهای امدادی با سعی و تقلا به کمک سیل زدگان که وسایل ناچیز خانهشان را از زیر گل و لای بیرون میکشیدند، شتافتند.'
'مهدی به خانه ای رسید که زنی در حیاطش فریاد میکشید و وقتی آقا مهدی در راهل داد، آب تا بالای زانوانش رسید. پیرزن به سر و صورت میزد. مهدی گفت: چه شده مادر؟ کسی زیر آوار مانده؟ پیرزن که انگار جان تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت: قربانت بروم پسرم. خانه و زندگیام زیرآب مانده. کمکم کن.
آقا مهدی به کمک چند نفر دیگر وسایل خانه را با زحمت بیرون کشیدند و روی بام و گوشه حیاط گذاشتند. پیرزن گفت: جهیزیه دخترم که با هزار بدبختی جمع کرده ام، در داخل زیرزمین مانده است. آقا مهدی رو به احمد و هاشم که به کمکش آمده بودند، گفت: یا الله جلوی در خانه سد درست کنید، زود باشید.'
' احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند و راه آب بسته شد؛ مهدی به کوچه دوید و وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد.
چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد تا آب زیرزمین لحظه به لحظه کمتر شود؛ مهدی غرق گل و لای بود و پیرزن گفت: خیر ببینی پسرم. یکی مثل تو کمکم می کند و آن وقت شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست مگر دستم بهش نرسد.'
' چند ساعت بعد جلوی سیل گرفته شد. مهدی، پمپ را خاموش کرد؛ پیرزن هنوز دعایش می کرد و گروه های امدادی، پتو و پوشاک و غذا بین سیل زده ها تقسیم میکردند.
مهدی رو به پیرزن گفت: خوب مادر جان! با من امری ندارید؟ پیرزن گریه کنان دست به آسمان بلند کرد و گفت: پسرم انشاءالله خیر از جوانی ات ببینی. دست علی به همراهت و خدا از تو راضی باشد. کاش شهردار هم یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت!
اینها تنها گوشه ای از زندگی پر از فراز آقامهدی باکری بود چراکه این شهید والامقام در دوران کوتاه زندگی خود، اثرات بسیار زیادی را در همه عرصه های فعالیتی خود به یادگار گذاشته که می تواند الگویی کم نظیر برای جوانان باشد؛ جوانانی که با خواندن زندگی این شهید والامقام، عاشق شهادت می شوند.
با چهار نایب حضرت مهدی(عج) آشنا شویم
... مشهورترین مناسبت ماه شعبان تولد حضرت صاحب الزمان حجة بن الحسن(عج) است.
این ماه همچنین با وفات دو تن از نایبهای حضرت مهدی(عج) نیز مصادف است.
از این رو، با مروری بر کتاب «الغیبة » شیخ طوسی به معرفی چهره چهار نایب حضرت(عثمان بن سعید، ابوجعفر محمد، ابوالقاسم حسین بن روح، ابوالحسن علی بن محمد سمری) می پردازیم.
نوابی که در طول 69 سال غیبت صغری هدایت شیعیان را بر عهده داشتند.
ابوعمرو عثمان بن سعید عمروی
عثمان بن سعید از یاران امامان پاک; علی النقی و حسن عسکری (علیهما السلام) بود. از طرف آن دو مورد تایید قرار گرفت و به شیعیان معرفی شد. «احمد بن علی بن نوح »، به نقل از «محمد بن اسماعیل »، می نویسد: در سامرا به حضور امام عسکری رفتم. گروهی از شیعیان در حضورش بودند. خادم حضرت وارد شد و گفت: ای آقا، گروهی (مسافر) گردآلود به خانه آمده اند.
حضرت فرمود: آنها گروهی از شیعیان یمنی هستند. برو، عثمان بن سعید عمروی را بیاور.
وقتی عثمان آمد، حضرت به او فرمود: ای عثمان، بی تردید تو وکیل و مورد اعتماد من هستی و در مال خدا امانت داری. برو و مالی را که یمنی ها آورده اند، بگیر.
گفتم: سوگند به خدا، عثمان از شیعیان و برگزیده های شماست و شما به آگاهی ما، در این باره که او امین بر اموال الهی و وکیل و مورد اعتماد شماست، افزودید.
فرمود: آری، چنین است. شاهد باشید که عثمان بن سعید عمروی وکیل من و فرزندش محمد وکیل فرزندم مهدی است. (1)
مالک بن فزاری نیز به نقل گروهی از شیعیان، می گوید: امام عسکری، در مجلسی که چهل تن از شیعیان برای کسب اطلاع در باره امام بعد از وی به حضورش رسیده بودند، حضرت حجت را، که کودکی ماه سیما و شبیه پدر بود، نشان داد و فرمود: شما پس از این او را نمی بینید. بنابراین، آنچه عثمان می گوید، بپذیرید که او جانشین امام شماست و نیابت به او سپرده می شود. (2)
دلیل دیگر بر نیابت عثمان بن سعید این است که نامه و توقیعات حضرت صاحب الامر که به وسیله عثمان بن سعید و پسرش محمد به شیعیان می رسید، به همان خطی بود که در زمان حیات امام عسکری(ع) نوشته می شد و مردم با آن آشنا بودند. به همین سبب، شیعیان در عدالت و امانت پدر و پسر تردید روا نمی دارند. (3)
عثمان بن سعید در حدود سال 265ه .ق وفات یافت و آرامگاهش در سمت غربی مدینة السلام - بغداد - در خیابان میدان واقع است. (4) شیخ طوسی در «الغیبة » می نویسد: من قبرش را در مکان یاد شده دیده ام.
ابوجعفر فرزند عثمان بن سعید عمروی
وی دومین نایب حضرت حجت(عج) است. و پس از وفات پدرش، بر اساس بیان آشکار امام عسکری(ع) به این مقام منصوب شد. نامه و توقیعات بسیار بر صدق و امانت و درستی ادعاهای او دلالت می کند. از جمله می توان به روایت عبدالله بن جعفر حمیری اشاره کرد. عبدالله می گوید: از طرف امام زمان به مناسبت وفات عثمان بن سعید، نامه ای برای فرزندش «محمد» ظاهر شد که در آن آمده بود: «انالله و انا الیه راجعون ». پدرت سعادتمندانه زندگی کرد و با افتخار وفات یافت. خدایش رحمت کند و به اولیا و سرورانش ملحق گرداند. او همیشه در اطاعت از امرشان کوشا بود و در آنچه او را به خدا نزدیک می کرد، می کوشید. خدا روحش را تازه و شاداب کند و از لغزشهایش درگذرد ... خدا تو را کمک کند، نیرو بخشد، یاری ات کند، توفیق دهد، ولی، حافظ، مواظب و کفایت کننده ات باشد. (5)
روزی اسحاق بن یعقوب به او نامه ای داد و گفت: پرسشهای دشواری دارم که در این نامه درج کرده ام، آنها را به حضور امام برسانید.
محمد نامه را به حضرت رساند و جوابش را به خط خود حضرت برگرداند. در بخشی از آن نامه آمده بود: محمد بن عثمان عمروی - که خدا از او و پدرش راضی باشد - مورد اطمینان من است و نوشته اش نوشته من است. (6)
یکی از دلایل راستگویی و صحت نیابت محمد این بود که توقیع ها در زمان او به همان خطی بود که در زمان پدرش می آمد. همچنین معجزات امام به وسیله او برای مردم آشکار می شد که عامل دیگری در تحکیم اعتقاد مردم بود. شیعیان همه بر امانت و عدالت او اتفاق دارند; زیرا گذشته از آنکه در زمان امام حسن و پس از آن ضمن توقیعات امام عصر مامور و نایب شده بود; پارسایی و درست کرداری اش، در طول چهل سال، جای تردید برای کسی باقی نگذارد تا آنجا که علمای شیعه در عصرهای بعد بر نیابت وی اجماع کردند. خبری که «ابوالحسن علی بن احمد» نقل کرده است، پرده از پارسایی، این مرد بزرگ برمی دارد. او می گوید: روزی نزد محمد بن عثمان رفتم، به او سلام کردم و دیدم لوحی در برابرش جای دارد و نقاشی بر آن نقش می کند، آیاتی از قرآن بر آن می نویسد و نامهای ائمه(ع) را بر کناره هایش ثبت می کند.
پرسیدم: سرور من، این لوح چیست؟
فرمود: این برای داخل قبرم است. مرا روی آن می گذارند. (یا تکیه می دهند)
هر روز به قبر خود می روم، یک جزء قرآن می خوانم و بیرون می آیم ...
آنگاه روز، ماه و سال دقیق وفاتش را به من گفت و اضافه کرد که در این قبر دفن می شوم.
چون از نزد او بیرون آمدم، تاریخی که گفته بود، نگاشتم. مدتی بعد، او بیمار شد و سرانجام در دهمان تاریخ وفات یافت.
محمد در آخر جمادی الاول سال 305 یا 304 درگذشت و کنار قبر مادرش در بغداد به خاک سپرده شد. بر مرقدش بنایی ساختند که به گفته شیخ طوسی [در عصر وی] مردم به زیارت آن می شتافتند. (7)
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
وی، که از صحابه مخصوص امام عسکری و وکیل و کارگزار محمد بن عثمان بود، در سال 305ه .ق به امر امام عصر، به نیابت برگزیده شد.
حسین، ایرانی نژاد و از خاندان «نوبخت » بود. هنگام عیادت نایب دوم از سوی حضرت انتخاب شد. وقتی محمد بن عثمان وفات یافت، حسین بن روح بقیه روز را در خانه او ماند. خادم محمد بن عثمان عصا، صندوقچه و کتابی را، که از محمد مانده بود، به وی سپرد. حسین بن روح وقتی آنها را دید، گفت: این عصا از آن مولایم امام عسکری است; صندوقچه حاوی انگشتر امامان است و قنوت ائمه در کتاب ثبت شده است. (8)
پس از مدتی، اولین نامه در یکشنبه پنجم شوال سیصد و پنج هجری قمری، از ناحیه مقدس امام عصر(ع) به وی رسید. در آن نامه چنین نوشته بود: «ماوی [حسین بن روح] را می شناسیم. خداوند تمام خوبیها و خشنودیهای خود را به او بشناساند و با عنایات خود او را خوشحال کند. از نامه او آگاه شدیم و به او در مسؤولیتی که به او واگذار کرده ایم، اطمینان داریم. او نزد ما مقامی دارد که سبب خشنودی او است. خداوند احسانش را به او افزونتر کند». (9)
حسین بن روح، که بیست و یک سال نیابت امام را بر عهده داشت، از مقام علمی والایی برخوردار بود. او کتابی در فقه به نام «التادیب » (10) نوشت که علمای آن روز حوزه علمیه قم محتوایش را تایید کرده بودند. فقهای بزرگ شهر قم در آن عصر با تمام علم و فقاهت از وی پیروی می کردند. «علی بن بابویه »; محدث نامدار قم، برای دیدار با حسین بن روح به بغداد رفت، و پاسخ پرسشهایش را از وی دریافت کرد و به قم بازگشت. (11)
حسین بن روح پایگاه اجتماعی و موقعیت دینی والایی کسب کرد تا آنجا که همه مخالفان و موافقانش او را خردمندترین مرد زمانه می دانستند. البته این امر همان فقاهت، دانش و تقوای او بود. او در برابر متعصبان و قدرتمندان روزگارش مامور به تقیه بود. با این همه، از سال 312 -317ه .ق گرفتار زندان خلیفه مقتدر عباسی شد. اما در این مدت هم به وسیله چند وکیل کارهای شیعیان را سر و سامان داد. (12)
از نکات مهمی که در زمان وی روی داد، موضوع برخورد با کتابهای گمراه کننده بود. ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی معروف به «ابن ابی العزاقر» که از علمای صاحب تالیف بود، به خاطر جاه طلبی و حسادت ادعای نیابت کرد و آرای فاسد دیگری، که حلول و تناسخ را تایید می کرد، بر زبان راند. مدتی بعد، بر دست حسین بن روح نامه ای از امام زمان در لعن وی صادر شد. (13) در پی این واقعه، مردم نزد حسین بن روح آمدند و از تکلیفشان در مقابل کتابهای شلمغانی - که خانه هایشان را پر کرده بود - پرسیدند؟ او پاسخ داد: همان را می گویم که ابومحمد حسن بن علی عسکری(ع) فرموده است. وقتی در باره کتابهای بنی فضال از امام حسن عسکری پرسیدند، حضرت فرمود: آنچه از ما روایت کرده اند، بپذیرید و هر چه از خود گفته اند، ترک کنید. (14)
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی سرانجام در 18 شعبان سال 326 وفات یافت و در محله نوبختیه بغداد به خاک سپرده شد. شیخ عباس قمی می نویسد: این مزار در یک خانه شخصی واقع شده که اگر کسی بخواهد وارد آن شود، نخست باید از صاحبخانه اجازه بگیرد. آن وقت داخل شود ... هنوز اهل خیری پیدا نشده تا این خانه را بخرد و صحن مناسبی همراه با چند ایوان و حوض در اطراف آن بسازد. این کار، علاوه بر تعظیم صاحب بزرگوار آن، محل اجتماع و پناهگاه شیعیان در شهر بغداد خواهد شد. (15)
ابوالحسن علی بن محمد سمری
حسین بن روح پس از بیست و یک سال تلاش، به دستور امام عصر، شخصیت گرانقدر بغداد به نام «علی بن محمد سمری » را به نیابت معرفی کرد. (16)
علی بن محمد از شعبان 326 تا نیمه شعبان 329ه .ق نیابت امام را بر عهده گرفت. ولی هنگام مرگ کسی را، به عنوان جانشین خود معرفی نکرد. شیخ طوسی به نقل از احمد بن محمد صفوانی، می نویسد: ابوالقاسم، حسین بن روح به ابوالحسن; محمد سمری امر نیابت را وصیت کرد. سمری هم همان کارهایی که نوبختی می کرد، انجام داد. وقتی زمان مرگ علی بن محمد فرا رسید، شیعیان به حضور من آمدند و از وکیل و نایبش پرسیدند: او گفت: مامور نیستم، به عنوان نایب، کسی را معرفی کنم! (17)
شیخ صدوق نیز می نویسد: هنگام وفات، از او خواستند جانشینی معرفی کند، گفت: خدا را امری است که خود به انجام می رساند. (18)
از علی بی محمد کرامات بسیار دیده شد که هر یک کمال ایمانش را نشان می دهد. از جمله خبری است که صدوق ده سال بعد از شروع غیبت از صالح بن شعیب طالقانی نقل می کند. صالح می گوید: «احمد بن ابراهیم بن محلد» به من گفت: در بغداد نزد مشایخ و علما رسیدم. در آن مجلس «علی بن محمد سمری » بدون مقدمه گفت: خدا «علی بن حسین بن بابویه » [پدر صدوق] را رحمت کند. مشایخ تاریخ این روز را یادداشت کردند. بعد خبر رسید که علی بن حسین بن بابویه در همان روز درگذشته است. (19)
همچنین «ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه » به نقل از «احمد بن حسن » می گوید: در همان سالی که ابوالحسن سمری رحلت کرد، در بغداد بودم. چند روز پیش از وفات نزدش رفتم و توقیعی را به مردم نشان داد که در آن نوشته بود:
ای علی بن محمد سمری، خداوند پاداش برادرانت را در سوگ تو بیشتر کند. تو تا شش روز دیگر خواهی مرد. پس امور خود را سامان بده و به هیچ کس وصیت نکن. زیرا غیبت کامل واقع شده، ظهوری نخواهد بود; مگر به اجازه خدای تعالی; و این پس از مدت درازی خواهد بود که دلها را سختی و قساوت فرا گیرد و زمین از جور و ستم پر شود ...
پی نوشتها:
1- الغیبة، ص 214.
2- همان، ص 217. (با تلخیص)
3- همان، ص 216.
4- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 155.
5- الغیبة، ص 219 - 220.
6- همان، ص 220.
7- همان، ص 223.
8- بحارالانوار، ج 85، ص 211.
9- همان، ص 372 و ج 51، ص 356.
10- معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج 4، ص 8.
11- رجال نجاشی، ص 261.
12- خاندان نوبختی، ص 218.
13- الغیبة، ص 252.
14- همان، ص 239.
15- تتمة المنتهی، ص 303; ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی، سفیر سوم، ص 129.
16- همان، ص 394; بحارالانوار، ج 51، ص 359.
17- الغیبة، ص 242.
18- همان.
19- همان.